"دوستت دارم" را در دستانم میچرخانم ،
از این دست به آن دست .
پس چرا هر وقت میخواهم به دستت بدهم نیستی ؟
چرا اینجا نیستی تا "دوستت دارم" را از جنس خاک کنم ،
از جنس تنم
و با بوسه بپوشانمش بر تنت ؟
بگذار "دوستت دارم" را از جنس نگاه کنم ،
از جنس چشمانم
و تا صبح به نفسهای تو بدوزم
تُف به این زندگی ؛
با فنجانِ قهوه ای بیدارمان نگه می دارد
و با لیوانِ دوغی می خواباندمان
و ما همچنان در رویاهای بزرگی غوطه وریم !
نظرات شما عزیزان: